حکایت - یوسف رحیمی امام محمد باقر (ع) - غزل

بانک اشعار اهل بیت (ع)

تنها ترین غر یب دیار مدینه بود

او مرد علم و زهد و وقار و سکینه بود

صد باب علم از کلماتش گشوده شد

در بین عالمان به خدا بی قرینه بود

این خانواده نسل نجات و هدایتند

او ناخدای پنجمیِ این سفینه بود

نان آور همیشه ی هر کودک یتیم

بر شانه های خسته ی او جای پینه بود

آتش گرفته باغ دلش از شراره ای

سهم امام خسته ی ما زهر کینه بود

همواره آسمان دلش رنگ لاله داشت

هفتاد و چند داغ شقایق به سینه بود

دشت نگاه او پُرِ گلهای اشک بود

یاد آور حکایت سقا و مشک بود

 

شاعر: یوسف رحیمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.