ز لیلایی شنیدم

ز لیلایی شنیدم یا علی گفت - به مجنونی رسیدم یا علی گفت 
مگر این وادی دارالجنون است - که هر دیوانه دیدم یا علی گفت 
نسیمی غنچه ای را باز میکرد - به گوش غنچه آندم یا علی گفت 
خمیر خاک آدم چون سرشته -چو بر میخاست آدم یا علی گفت 
مسیحا هم دم از اعجاز میزد - زبس بیچاره مریم یا علی گفت 
مگر خیبر زجایش کنده میشد - یقین آنجا علی هم یا علی گفت 
علی را ضربتی کاری نمیشد -گمانم ابن ملجم یا علی گفت 

دلا باید که هردم یا علی گفت -نه هر دم بل دمادم یا علی گفت 
که در روز ازل قالوبلا را - هر آنچه بود عالم یا علی گفت 
محمد در شب معراج بشنید -ندایی آمد آنهم یا علی گفت 
پیمبر در عروج از آسمانها - بقصد قرب اعظم یا علی گفت 
به هنگام فرو رفتن به طوفان -نبی الله اکرم یا علی گفت 
به هنگام فکندن داخل نار -خلیل الله اعظم یا علی گفت 
عصا در دست موسی اژدها شد -کلیم آنجا مسلم یا علی گفت 
کجا مرده به آدم زنده میشد -یقین عیسی بن مریم یا علی گفت 
علی در خم به دوش آن پیمبر - قدم بنهاد و آندم یا علی گفت 

فاتح قلعه خیبر


تا صورت پیوند جهان بود، على بود **** تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود 
شاهى که ولى بود و وصى بود، على بود **** سلطان سخا و کرم و جود، على بود 
هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس **** هم صالح پیغمبر و داوود، على بود 
هم موسى و هم عیسى و هم خضر و هم ایوب **** هم یوسف و هم یونس و هم هود، على بود 
مسجود ملائک که شد آدم ز على شد **** آدم که یکى قبله و مسجود، على بود 
آن عارف سجاد که خاک درش از قدر **** بر کنگره‎ى عرش بیفزود، على بود 
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن **** هم عابد و هم معبد و معبود، على بود 
آن لحمک لحمى بشنو تا که بدانى **** آن یار که او نفس نبى بود، على بود 
موسى و عصا و یدبیضا و نبوت **** در مصر به فرعون که بنمود، على بود 
چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم **** از روى یقین در همه موجود، على بود 
خاتم که در انگشت سلیمان نبى بود **** آن نور خدایى که بر او بود، على بود 
آن شاه سرافراز که اندر شب معراج **** با احمد مختار یکى بود، على بود 
آن قلعه‎گشایى که در قلعه خیبر **** برکند به یک حمله و بگشود، على بود 
آن گرد سرافراز که اندر ره اسلام **** تا کار نشد راست نیاسود، على بود 
آن شیر دلاور که براى طمع نفس **** بر خوان جهان پنجه نیالود، على بود 
این کفر نباشد سخن کفر نه این است **** تا هست، على باشد و تا بود، على بود 

جلال الدین محمد بلخى(مولوى) 

ریزه ‎خور سفره احسان علی

کعبه خلوتگه اسرار فراوان علیست 
بیت حق جلوه‎گر از روی درخشان علیست 
در جهان مرد عمل باش و علی را بشناس 
که ترازوی عمل کفه و میزان علیست 
ای کج اندیش مکن غصب خلافت زیرا 
به خدا بعد نبی سلطنت از آن علیست 
روز محشر که گذرنامه جنت طلبی 
آن گذرنامه به امضاء و به فرمان علیست 
دادگاهی که به فردای قیامت برپاست 
حکم حکم علی و محکمه دیوان علیست 
کشتن "مرحب" و بگرفتن خیبر در کف 
خاطرات خوش دیباچه دوران علیست 
دور شو ای پسر "عبدود" از دیده‎ی او 
که شجاعان عرب پشه به میدان علیست 
این حسینی که رئیس الشهدایش خوانند 
با خبر باش که شاگرد دبستان علیست 
گرچه این دیده ز دیدار نجف محروم است 
در عوض ریزه‎خور سفره احسان علیست 

"سید حسن خوش زاد" 

ز کوى شاه اولیاء


نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا کند **** قسم به ذات کبریا، ز یُمن مرتضى کند 
خدا چو هست رهنمون، مگر دگر چرا و چون **** که او کند هر آنچه را که حکمت، اقتضا کند 
ز قدرت یداللّهى، کسى ندارد آگهى **** وسیله‎اش بود علىّ، خدا هر آنچه را کند 
به جنگ بدر و نهروان، علىّ است یکّه قهرمان **** نِگر که دست حقّ عیان، قتال اشقیا کند 
به روى دوش مصطفى، نهد چو پاى مرتضى **** نگر به بت شکستنش، که در جهان صدا کند 
به رزم خندق و اُحد، به قتل عمرو و عبدود **** خدا بدستِ دست خود، لواى حقّ به پا کند 
چو افضل از عبادت خلایق است ضربتش **** علىّ تواند این عمل، شفیع ما سوى کند 
به پیشگاه کردگار، ز بس که دارد اعتبار **** دیون جمله بندگان، تواند او ادا کند 
نماز بى ولاى او عبادتى است بى وضو **** به منکر على بگو، نماز خود قضا کند 
هر آن که نیست مایلش، جفا نموده با دلش **** بگو دل مریض خود، به عشق او شفا کند 
على است آن که تا سحر، سرشک ریزد از بصر **** پى سعادت بشر، ز سوز دل دعا کند 
على انیس عاشقان، على پناه بى کسان **** على امیرمؤمنان، که مدح او خدا کند 
پس از شهادت نبىّ، که را سزد به جز على **** که تا به حشر آدمى، به کارش اقتداء کند 
قسیم نار و جنّتش، ترازوى محبّتش **** که مؤمنان خویش را، ز کافران جدا کند 
گهى به مَسند قضا، گهى به صحنه غزا **** گهى به جاى مصطفى، که جان خود فدا کند 
على است فرد و بى نظیر، على مجیر و دستگیر **** که نام دلگشاى او، گره ز کار وا کند 
ز کار قهرمانیش، پر است زندگانیش **** نگین پادشاهیش، به سائلى عطا کند 
امیر کشور عرب، ثناکنان، دعا به لب **** برد طعام نیمه شب، عطا به بینوا کند 
ز کوى شاه اولیاء، که مهر اوست کیمیا **** کجا روى بیا بیا، که دردها دوا کند 

علی آن شیر خدا

علی آن شیر خدا شاه عرب **** الفتی داشت با این دل شب 

 
شب ز اسرار علی، آگاه است **** دل شب محرم سرّ الله است 
شب علی دید به نزدیکی دید **** گر چه او نیز به تاریکی دید 
شاه را دید به نوشینی خواب **** روی بر سینه دیوار خراب 
قلعه‌بانی که به قصر افلاک **** سر دهد ناله زندانی خاک 
اشکباری که چو شمع بیزار **** می‌فشاند زر و می‌گرید زار 
دردمندی که چو لب بگشاید **** در و دیوار به زنهار آید 
کلماتش چو در آویزه گوش **** مسجد کوفه هنوزش مدهوش 
فجر تا سینه آفاق شکافت **** چشم بیدار علی خفته نیافت 
روزه‌داری که به مُهر اسحار **** بشکند نان جوین افطار 
ناشناسی که به تاریکی شب **** می‌برد نان یتیمان عرب 
تا نشد پردگی آن سرّ جلی **** نشد افشا که علی بود علی 
شاهبازی که به بال پر راز **** می‌کند در ابدیت پرواز 
شهسواری که به برق شمشیر **** در دل شب بشکافد دل شیر 
عشقبازی که هم آغوش خطر **** خفت در خوابگه پیغمبر 
آن دم صبح قیامت تأثیر **** حلقه در شد از او دامنگیر 
دست در دامن مولا زد در **** که علی بگذرد از ما مگذر 
شال می‌بست و ندایی مبهم **** که کمربند شهادت را محکم 
پیشوایی که ز شوق دیدار **** می‌کند قاتل خود را بیدار 
ماه محراب عبودیت حق **** سر به محراب عبادت منشق 
می‌زند پس‌، لب او کاسه شیر **** می‌کند چشم اشارت به اسیر 
چه اسیری که همان قاتل اوست **** تو خدایی مگر ای دشمن دوست 
در جهان این همه شر و همه شر **** ها علی بشر کیف بشر 
کفن از گریه غسال خجل **** پیرهن از رخ وصال خجل 

" محمد حسین شهریار" 

تقدیم به مادران عزیز مازندرانی

لالایی برای مادر

ته دسه هیمه و رسن بورده ته قد نشاء و خرمن بورده
اتا دم راحت دنیا نکردی ته عمر صحرا بتتن بورده
*************
لالالالا خسه تن بلاره شه مار بوی پیرن بلاره
*************
ته مه گره دایی توئه بلاره ته شو مسه نشی خوئه بلاره
مسه لالا خوندسی تا صواحی مسه داشتی آرزوئه بلاره
*************
لالا دل دارنه ارمونه بلاره بی ته دنیا مه زندونه بلاره
*************
ته دوش مشته هیمه، من ته بلاره ته دس پره پینه، من ته بلاره
یا نشاء کردی یا مال په دئی ته سر ا تن خسه، من ته بلاره
*************
لالا چش مشته اسری بلاره ته مه دنیای خشیه بلاره
*************
افتاب ته دل گوشه نوونه بهار ته دسه ونوشه نوونه
اگه دنیای خشی مه بووشه جان مار گرم کشه نوونه
************
لالالالا شه غمخواره بلاره اسا ونه تن نخاره بلاره
************

تقدیم به مادران عزیز مازندرانی

لالایی برای مادر

ته دسه هیمه و رسن بورده ته قد نشاء و خرمن بورده
اتا دم راحت دنیا نکردی ته عمر صحرا بتتن بورده
*************
لالالالا خسه تن بلاره شه مار بوی پیرن بلاره
*************
ته مه گره دایی توئه بلاره ته شو مسه نشی خوئه بلاره
مسه لالا خوندسی تا صواحی مسه داشتی آرزوئه بلاره
*************
لالا دل دارنه ارمونه بلاره بی ته دنیا مه زندونه بلاره
*************
ته دوش مشته هیمه، من ته بلاره ته دس پره پینه، من ته بلاره
یا نشاء کردی یا مال په دئی ته سر ا تن خسه، من ته بلاره
*************
لالا چش مشته اسری بلاره ته مه دنیای خشیه بلاره
*************
افتاب ته دل گوشه نوونه بهار ته دسه ونوشه نوونه
اگه دنیای خشی مه بووشه جان مار گرم کشه نوونه
************
لالالالا شه غمخواره بلاره اسا ونه تن نخاره بلاره
************

شعر مازندرانی

قالی سر نیشتی کوب تری ره یاد دار

امسال سیری پار وشنی ره یاد دار

اسب زین سواری دوش چپی ره یاد دار

چکمه دپوشی لینگ تلی ره یاد دار

لیلی جان ( شعر یازده هجایی مازندرانی)


«کتولی » یا « لیلی جان» در زبان مازندرانی ، یازده هجائی است. نمونه هایی از « لیلی جان» که یازده هجایی است را در زیر می آوریم. وقفه در شعر« لیلی جان»، اغلب بعد از هجای ششم ، به چشم می خورد. خط تیره (-) علامت وقفه است.


نِماشونِ سَرِه - زَنبِِه لَــلـِـه وا                             پاپلی تَـلِم ره - کِمبه وَنگ وُ وا 
پاپلی تلِم ره – بَی رِین بَروشِین                      زری بَی رِین - ماما نِه تن دَپوشین 

ترجمه : شامگاه هست و من نی لبک می زنم                                  پاپلی ! ماده گاو جوان را فریاد می زنم.
این گاو زیبا را که چون بال پروانه، رنگارنگ است، بفروشید!         با بهای آن پیراهنی طلایی بر تن معشوق من کنید. 

غم و غصه مِه دل - لِه پـر ها کرده                                      کدورت مه زانو – ره شل ها کرده 
مه یار در غریبی - منزل هاکرده                                            مه ره نو بهاره - بِلبِل ها کرده 

ترجمه: قلب من مملو از غم ها و غصه ها است                دلتنگی زانوهای مرا، سست کرده است 
اقامت یار من (دور از من ) در محلی بیگانه است                         (او آوازه خوان) کرده مرا چون بلبلی در نوبهاران! 


مشاهده می شود که رعایت فونتیک به ویژ ه توجه به کسره ممتد وبطور کلی رعایت عروض سنسکریت وزن هجایی برابر را برای دو بیت از شعر « لیلی جان» به نمایش می گذارد.

                                                                                              

وقفه یا سکون ( Caesura)


 
 یک نکته  بسیار با اهمیت که باید در شعر مازندرانی رعایت شود وقفه و یا مکث و یا سکون در طول هرمصرع است. که باید، هم در سرایش، و هم در قرائت مورد توجه قرار گیرد. جایگاه وقفه و یا سکون اغلب قانون مند بوده، هم سراینده و هم کسی که شعر را می خوانَد، باید آن را رعایت کند. در شعر فصیح فارسی وقفه و سکون معمولاً در پایان مصرع رعایت می شود و وقفه در میان مصرع بسیار نادر اتفاق می افتد، قاعده و قانونی هم برای آن منظور نشده است. اما اگر دقت شود در شعر کهن مازندرانی لزوم رعایت وقفه مشهود است. رعایت نکردن وقفه و ندانستن آن، قرائت اشعار مازندرانی به ویژه شعر« امیری» را دشوار می کند.

 وقفه ر یاد نکنین. سعی هکنین اینا ر درس بخونین. تمرین بدی نیه.

 

قالی سَرْنیشْتی،کُوبِ تِریرِهْ یادْدارْ                      اَمسالِ سیری،پارِوَشنی رِهْ یاد دارْ

اَسبِ زینْ سِوارْ دُوشِ چَپی رِهْ یادْ دارْ                چَکمِهْ دَکِردی،لینگِ تَلی رِهْ یادْ دارْ

 

سَرْرِهْ بَشِسّی،زِلفُونْ رِهْ غیش بِساتی              اَلْماسْ دینْگوُئی،دِلْرِهْ خِریشْ بِساتی

هِزارْبیگانِهْ رِهْ، شِهْ وَرْ خویشْ بِساتی              مِهْ جا بَرِسی ، خَوْدْ رِهْ دَرْویشْ بِساتی

 

تیـرِنگْ بَدیمِهْ کِهْ ویشِهْ نیشْتِهْ                    بیِهْ بَوتِمِهْ تیرِنْگْ !تِهْ مِدِّعاچِهْ چییِهْ

مِهْ دیمْ سِرْخِهْ ، مِهْ گِرْدِنْ هَلی تی تیِهْ          هَرْکَسْ عاشِقْ بوُ،دُونّهْ مِهْ دَرْدْ چِه چییِهْ

 

اَمْروُزْ چَنْدْ روُزِهْ ، دوُسْتِ گِموُنْ نِدارْمِهْ                  وَحْشی بَئیمِهْ دینُ وُ ایموُنْ نِدارْمِهْ

وِنِـهْ شِـهْ بـوُرِمْ ، بَـلِدِاوُنْ نِـدارْمِـهْ                   شِهْ دوُسْتِ مِنْزِلْ رِهْ، مِنْ نِشوُنْ نِدارْمِه

 

میر پازواری26 دِ ماه 1523 تبری

مِنزِل مازِرون اَلبِرز دیوار  خِزِر مِه آبِرو بَرکِتِ دادار

هِوا شِوار وِنه خاکِه اَمِه مار

 خِدایا تِه اَمه مار خارخاری دار

خانه ام مازندران البرز شده

 دیوار آن آبرویم شد خزر از برکت دادار آن

هوایش نرم بارانی و خاکش مادرمان

خدایا تو نگهداری کن از این مادرمان

مجید صالحی ملقب به صالح

وَنوشِهْ رِه گِمـِّهْ چییِهْ تِهْ دامِنْ چاکْ ؟

 نُوروُز بییَموُ نَظِر دارْنـی سُویِ خاکْ

تُوپَنْجْرُوزِهْ عُمْرْدارْنی،تِرِهْ چییِهْ باک؟

 هَرْکَس بِدَنی کَم بِزیسْتِهْ،هَسِّه پاکْ

گویم بنفشه را ، ز چه شد دامن تو چاک

نوروز آمد نظرت هست سوی خاک

این پنجروز عمر ترابهر چیست باک؟

 هرکس که کم بزیست در عالم هموست پاک

 

قالی سَرْنیشْتی،کُوبِ تِریرِهْ یادْدار

ْ اَمسالِ سیری،پارِوَشنی رِهْ یاد دارْ

اَسبِ زینْ سِوارْ دُوشِ چَپی رِهْ یادْ دارْ

 چَکمِهْ دَکِردی،لینگِ تَلی رِهْ یادْ دارْ

یاد کن چون روی فرشی ،بوریا

 نیمدار را سیرگشتی یاد کن،

 بودی گرسنه پار رازین سواری یاد کن زنبیل

وکوله بار را چکمه پوشا! یاد کن پای پیاده خار را

 

سَرْرِهْ بَشِسّی،زِلفُونْ رِهْ غیش بِساتی

 اَلْماسْ دینْگوُئی،دِلْرِهْ خِریشْ بِساتی

هِزارْبیگانِهْ رِهْ، شِهْ وَرْ خویشْ بِساتی

 مِهْ جا بَرِسی ، خَوْدْ رِهْ دَرْویشْ بِساتی

شستی سروزلف را کردی غیش

الماس بدل بریختی ،گشت خریش

بیگانه هزار کس گزیدی چون خویش

 بر من چو رسیده ای ، شدی چون درویش

تیـرِنگْ بَدیمِهْ کِهْ ویشِهْ نیشْتِهْ

 بیِهْ بَوتِمِهْ تیرِنْگْ !تِهْ مِدِّعاچِهْ چییِهْ

مِهْ دیمْ سِرْخِهْ ، مِهْ گِرْدِنْ هَلی تی تیِهْ

 هَرْکَسْ عاشِقْ بوُ،دُونّهْ مِهْ دَرْدْ چِه چییِهْ

بـدیـدم من تذروی زار وخستـه درون بیشـه ای تنهـا نشستـه

بدو گفتـم: چه باشـد مـدّعـایت بگـفتـا نیک بنگـر بـا درایت

که رویم سرخ وگردن هست الوان چنـان اشکوفه ای فصل بهاران

که روید بر درخت گوجه بسیار همان آلوچه ی پر بهر وپر بار

هر آن عاشق بود داند سبب چیست؟ فغان ودرد من از کیست ، از چیست؟

اَمْروُزْ چَنْدْ روُزِهْ ، دوُسْتِ گِموُنْ نِدارْمِهْ

 وَحْشی بَئیمِهْ دینُ وُ ایموُنْ نِدارْمِهْ

وِنِـهْ شِـهْ بـوُرِمْ ، بَـلِدِاوُنْ نِـدارْمِـهْ

 شِهْ دوُسْتِ مِنْزِلْ رِهْ مِنْ نِشوُنْ نِدارْمِهْ

نـدارم آگـهی چنـدی ز جـانـان

 شـدم وحشی نـدارم دین وایمـان

رَوَم باید به نزدش، نیست رهبانژ

 نـدارم من نشـان ، از کـوی ایشان

ایام مبارک دهه فجر و یوم الله ۲۲ بهمن بر همه مردم مسلمان ایران و آزادگان جهان مبارک باد

آن که بر ظلم شب شدی پیروز          در  زمین  و   زمان   خمینی  بود

  سال ها رنج و  غربت و سختی           می کشیدی به جان خمینی بود

 آن که هم افتخار  و   عزت داد           بر   همه   شیعیان   خمینی  بود

 آن که   بودی    یگانه     دوران          در    تمام   جهان   خمینی  بود

 آن که می زد  شجاعتش  فریاد           بر   سر   دشمنان   خمینی  بود

 مانده  در  قلب  ما  همی یادش           تا    ابد   جاودان    خمینی   بود

 

     

 
حضرت امام خمینی(ره)  در فرانسه قبل از بازگشت به ایران

شعر دهه فجر


ای دلبر فجرآفرینم     با فجر وسحر نما قرینم

     ای بانی انفجار هر نور    دل را برسان به وادی طور

جان را برسان به لحظه ی فجر    بر یار مخواه، بیش از این زجر

دل را ز صحابه ی امین کن    همراه امیر مؤمنین کن

من پیک صحابه کریمم    عمریست کبوتر حریمم

من طالب انفجار نورم    دریاب که تشنه ی ظهورم

جان را برسان به دولت عشق    آزاد نما، ز حسرت عشق

رازی مشو کز سحر بمانم    مپسند ز فجر بازمانم

ما را بکشان به صحنه هایت    می را بچشان به تشنه هایت

بر تشنه لبان شراب آور    یک روز جهاد ناب آور

بسپار مرا به دست جانان    بشمار به زمره شهیدان

مستانه ببر مرا ز دنیا    مردانه بخر مرا حبیبا !

تا کنج سِراهی شهادت    بر دوست نشان دهم ارادت

این است کلام آخرینم    ای دلبر فجر آفرینم !



                 ما را به سفارشات عباس    تقدیم نما به حضرت یاس

ما در رهِ یاری ولایت    داریم به دل غم هدایت

تا کشتن خصم، بی قراریم    تیغ دو دمیم، ذولفقاریم

ما یار علی انقلابیم    با پیرخمین(ره) عهد داریم

کی می شکنیم عهد و پیمان    سر بر سر راه او گذاریم

                  آنکس که دلش ز کینه سوزاند    فریاد برائتش گذاریم

                                  

                                هرگز به مُعاند و منافق    یک ذره ترحمی نداریم

                                 ای نور طریق رستگاری    از راه تو دست بر نداریم

                                تا نصرت نهضت حسینی    از محنت دوست بی قراریم

                                 با امت کربلایی خود   از امر امام(ره)، پاسداریم

                                ***


شعر انقلاب دهه فجر شعر در مورد دهه فجر مخصوص دانش آموزان

شعر در مورد دهه فجر مخصوص دانش آموزان

این دهه فجر است گویی نوبهار

وین همه مهراست از او یادگار

غصه ها رفتند و افسانه شدند

ناله ها فریاد مستانه شدند

دردهه فجرامتش پیروزشد

ماه بهمن ماه جان افروزشد

فجرگویی نوبهارزندگی

چون چراغی در ره سازندگی

ماهمه دلداده ی رهبرشدیم

تا ابد او یار و ما یاورشدیم

گفته بودم قصه دارم با شما

قصه ای از ماه بهمن بچه ها

آنچه بشنیدید برآیندگان

بازگویید تا بماند همچنان

از نهضت قاطعانه ی روح الله

شد دست ستمگران ز ایران کوتاه

با دست تهی و این همه پیروزی

لا حول و لا قوت الا بالله

دهه فجر مبارکباد.

 

$$$$$$$$$$$$$$ شعر دهه فجر $$$$$$$$$$$$$$$

 

از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران / اندیشه باور شد، در امتداد باران

بر صخره‏های همّت جوشیده خون غیرت / بانگ سرود و وحدت آید زچشمه ساران

و الفجر بهمن آمد، فصل شکفتن آمد / بر پهندشت باور، خالی است جای یاران . . .

دهه فجرمبارک

 

$$$$$$$$$$$$$$ شعر دهه فجر $$$$$$$$$$$$$$$

 

......شعر بمناسبت دهه فجر .........  

در مزا رآباد شـهر نیستی / اسـتخوان زندگی پوسـیده بود

مرگ وحشت با دهان اسـلحه / اسکلت ها را دهان بوسـیده بود

دیـو در تاریکی آن سـالـها / از تن آلاله ها ، جان می گـرفت

خون سرخ شاهدان نوشیده بود / عنجه هاشان را به دندان می گرفت

آدمی افسـون شـیطان پلید، / گوسـفندان راضی از چوپانشـان

گر کسی بیدار می شد ناکهان / کشته می شـد بی صدا یا بی نشان

در چنین ظلمت شب ایران زمین / ناگهان، نـوری درخشـیدن گرفت

روح روح ا… ، جان در تن دمید / ابر رحمـت نـیز باریدن گـرفت

آمد آن آرام جان از هجرتش / گوئیا آن شب شـده صبح سـپید

مردمانـش گشـته با هم متحد / نـور ایمـان در دل آنها دمـید

مردم بیدار گشـته می شـدند / هـمصـدا با رهـبر بیـدارگر

با غریو مشــتهای لالــه ها / دیـو شـد از کاخهایش در بـدر

نورحـق تابـید در دلهـای ما / دست ها دست خدایی گشته بود

نارها گشــته اســیرنـورها / موسـم جشن رهایی گشته بود

سالگشت دیگری ازره رسـید / تهنیت ایدوسـتان، همسنگران

شادی خود را کمی قسمت کنید / سهم دارند از شـماها دیگران

دهه فجر  مبارک

 

$$$$$$$$$$$$$$ شعر دهه فجر $$$$$$$$$$$$$$$

 

آهن آبدیده را زنگ عوض نمی کند / چهره انقلاب را جنگ عوض نمی کند

به دشمن علی بگو به کوری دو چشمتان / پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی کند . . .

دهه فجر مبارک

 

$$$$$$$$$$$$$$ شعر دهه فجر $$$$$$$$$$$$$$$

 

برخیز که فجر انقلاب است امروز / بیگانه صفت خانه خراب است امروز

هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد / از لطف خدا نقش بر آب است امروز

۲۲ بهمن سالروز پیروزی انقلاب اسلام مبارک باد . . .

 

$$$$$$$$$$$$$$ شعر دهه فجر $$$$$$$$$$$$$$$

 

از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران

اندیشه باور شد، در امتداد باران

بر صخره‏های همّت جوشیده خون غیرت

بانگ سرود و وحدت آید زچشمه ساران

و الفجر بهمن آمد، فصل شکفتن آمد

بر پهندشت باور، خالی است جای یاران

دهه فجر مبارک

 

$$$$$$$$$$$$$$ شعر دهه فجر $$$$$$$$$$$$$$$

 

پویا و باوقار، شهوار می رویم

استاده بر مسیر، بیدار می رویم

در باغ انقلاب، شاد و بلند و سبز

هر روز تازه تر، پر بار می رویم

دانش سلاح ما، حق است یار ما

از ذکر یاحسین سرشار می رویم

*دهه فجر مبارک*